آیا می دانید

آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ، 

شیطان دچار درد شدید در سر میشود

و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند

و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..

و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟

و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید 

این پیام را به دیگران ارسال کنید ،

شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟

فریب شیطان را نخوید!!!!

پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید

نوشته شده در تاریخ ۱۳٩٢/۱۱/٢۸ توسط یا مهدی (عج)

تنها

دلی که از بی کسی غمگین است،هر کسی را می تواند تحمل کند.هیچ ﮐس بد نیست

دلی که در بی اویی مانده است،برق هر نگاهی جانش را می خراشد.

اما چه رنجی است لذت را تنها بردن و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .....

ای کاش

چه غم انگیز است

چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد وزلال در برابرت می جوشد ومی خواند ومی نالد،

تو تشنه ی آتش باشی ونه آب.وچشمه که خشکید،

وچشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شدوبه هوا رفت وآتش کویررا تافت ودر خود گداخت

واز زمین آتش روییدواز آسمان آتش بارید،تو تشنه ی آب گردی ونه آتش!!!

وبعد،عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود،از غم نبودن تو می گداخت....!

تنهایی

رسم زندگی این است

یک روزکسی را دوست می داری

وروزبعدتنهایی

به همین سادگی اورفته است

وهمه چیز تمام شده است

مثل یک میهمانی که به آخر می رسد

وتوبه حال خود رها می شوی

چرا غمگینی؟

 این رسم زندگی ست

تو نمی توانی آن را تغییر دهی!

چهل نامه کوتاه به همسرم-نادر ابراهیمی

نامه سیزدهم

عزیز من!

زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.

چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد

چیزی فرو خواهد ریخت

چیزی دگرگون خواهد شد

چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...

کاسه ی بلور را نمی توان یک بار از دست رها کرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسه ی بلورین روز اول باشد.

من، ممنون آنم که تو، هرگز، در سخت ترین شرایط و دشوارترین مسیر، این کاسه ی نازک تن زودشکن بلورین را از دستهای خویش جدا نکردی...

ای نامت از دل وجان

 ای نامت از دل وجان،در همه جا به هر زبان جاری است

عطر پاک نفست سبزورهااز آسمان جاری است

نوریادت همه شب،در دل ماچو کهکشان جاری است

تونسیم خوش نفسی،من کویرخاروخسم

گر به فریادم نرسی،من چو مرغی در قفسم

توبامنی اما،من از خودم دورم

چوقطره از دریا،من از تو مهجورم

بایادت ای بهشت من،آتش دوزخ کجاست

عشق تودر سرشت من،با دل جان آشناست

چگونه فریادت نزنم ،چرا دم از یادت نزنم در اوج تنهایی

اگر زمین ویرانه شود،جهان همه بیگانه شود،تویی که بامایی

فاصله

آه!که چقدر فاصله ما دور است

فکر می کنم هیچ وقت نرسی

ومن در کنار این دنیا تنها بمانم

وتو همیشه منظره من باشی

ودر پیش چشم های من،

در سینه ی چشم انداز من،

قبله ی نگاه من

وهیچ وقت نه در کنار چشم های من

هیچ وقت!

در این زاویه همواره تنها خواهم بود بی تو

تورا خواهم دید

وآنگاه چه بگویم

به یک نابینا،یک بیگانه،یک دور دست

که چه ها می بینم؟

خدا

در سخت ترین لحظات در تلخ ترین ساعات

ودر غم بارترین روزها در زمانی که

قلب هایمان سر شار از غصه ها وناراحتی هاست

ودر لحظاتی که احساس می کنیم در باتلاقی از گناه فرو رفته ایم

وتمام سختی ها ومشکلات به کلبه ما رخنه کرده است

 تنهایاد و نام خداست که آراممان می کند.