۱۵
بهمن ۹۲
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد وزلال در برابرت می جوشد ومی خواند ومی نالد،
تو تشنه ی آتش باشی ونه آب.وچشمه که خشکید،
وچشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شدوبه هوا رفت وآتش کویررا تافت ودر خود گداخت
واز زمین آتش روییدواز آسمان آتش بارید،تو تشنه ی آب گردی ونه آتش!!!
وبعد،عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود،از غم نبودن تو می گداخت....!